آناآنا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

آنا کوچولو

تولد پسر عمو

یکشنبه هفته گذشته دعوت شدیم تولد پسر عموی آنا که از شهرستان اومده بودن خونه آقاجون و یهویی تصمیم گرفتن یه تولد کوچولو برای امیر علی مهربون بگیرن.یه جشن دور همی و خوب بود و به من خوش گذشت و آنا هم حسابی بدو بدو کرد و البته مرتبا کیک را با انگشت مزه کرد و امیر علی را گاز گرفت و یکی دو تا از بچه ها را کتک زد ولی خب در مجموع میشه گفت دختر خوبی بود .نمیدونم جدیدا چرا اینطوری شده که اگه یه بچه چیزی از دستش گرفت یا یه چیزی خواست و بهش ندادن بچه مقابلش را هر چقدرهم از خودش بزرگتر باشه کتک میزنه.جالبه تا به حال کوچکترین تنشی را چه تو بارداری و چه بعد از تولد  ندیده و همیشه از طرف همه بهش توجه شده و نازش را کشیدن و احساس میکنم ممکنه علتش همین باش...
29 شهريور 1393

روزهای 17 ماهگی

درگیری و دلمشغولی و هیجان این روزهای من خیلی زیاده  و آنا هم که ماشاله شدیدا اکتیو و شیطون شده و تا غافلش میشم یه دسته گل به آب میده و رد  یه خط و زخم و کبودی  رو صورت و بدنش پیدا میشه . خلاصه همه چیز دست به دست هم داده که مرتبا ناخواسته استرس داشته باشم و این مساله راه رفتن آنا هم مزید بر علت شده.دخترک یکی از پاهاش را موقع راه رفتن به سمت داخل کج میکنه و هی گفتن و تکرار کردن این مساله از جانب بقیه منو نگران تر کنه.انگار باید کفش طبی بپوشه تا ببینم چی میشه.اگه مساله کلاب فوت باشه که باید مدت ها تحت نظر باشه و امیدوارم راحت برطرف بشه. آنا سعی میکنه مرتبا کارهای منو تکرار کنه و این برام خیلی شیرینه وقتی که میبینم مرتبا ادای م...
18 شهريور 1393

روزهای پایانی 1.5سالگی

چند وقته اصلا فرصت نمیشه که وبت را آپ کنم قصد داشتم پست 1.5 سالگیت مروری باشه از چندتا از اولین های زندگیت که یه سری آپ کردم و کامپیوتر هنگ کرد و همه چیز پرید و بعد از اون دیگه فرصت نشدبیام بنویسم.الان هم اون پست مورد علاقه ام را نگه میدارم و سر فرصت میام مینویسم.فعلا تنها چیزی که این روزها حسابی ما را غافلگیر میکنه پیشرفت هایی هست که به اقتضای سنت هر روز اتفاق میوفته و ما رو غافلگیر میکنه.تو چند شب پیش تونستی یه جمله بگی و یه دنیا منو خوشحال کنی وقتی که مامان جون یه روز اومد خونمون و وقتی تو بیدار شدی دیدی مامان جون رفته و بهم گفتی مامان کوداست(کجاست)؟من گفتم چی دوباره بگو؟بازم تکرار کردی و من اینقدر ذوق کردم .تازگیاهر آقای غریبه ای که میب...
2 شهريور 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آنا کوچولو می باشد